پیچیده اما ساده مثل بارون

ساخت وبلاگ
به نام خداسری به دکتر سیاوش زدم وبه برنامه هایش و گپ وگفت گذشت؛ خوب بود؛ ایده خاصی نداشت برای کارهایش ومن هم نخواستم بیشتر چیزی بگویم؛ خیلی خوشحال شد ومن هم؛ عمران آمد دنبال من و چون مسیر شلوغ بود برای رفتن وکت وشلوارهایم را بگیرم پیشنهاد داد با اتوبوس تندرو برویم وخلاصه پس از سالها سوار اتوبوس شدم اوضاع عجیب وغریبی بود با اینکه صندلی هم داشتم ؛ سری به خیاطی زده و کت وشلوارها را گرفتم خیلی خوب دوخته و پروی مجدد کردند وگرفتم واز دوخیاط خوب و قابل هم تشکر کردم؛ برای برگشت باران هم می بارید وهوا نامساعد چون ماشین را در مبدا گذاشته بودم منتظر اتوبوس ماندم در ایستگاه وبعد سوار شدم وتا مقصد سرپا بودم وخلاصه اوضاعی بدتر از آمدن؛ تجربه جالبی بود بسیار اما خسته شدم ودر برگشت پیرمردی را دیدم بسیار به مرحوم سپهر شبیه بود یادش را گرامی داشتم و فاتحه ای خواندم؛ آرش را هم اتفاقی در کنار پارک دانشجو دیدم ومرا نشناخت اول وبعد خوشحال شد- مقداری از قنادی خرید خشکبار کردم خوب بود- به مرتضی پیام تبریک فرستادم وکادوی تولدش هم قبض موبایل را پرداخت کردم؛ خوشحال شد- شوهر خواهرم تماس و احوال پرسی و برای تعمیر فریم عینک خودش گفت- میترا برای مشکلی پیام داد ومشورت کرد- شکوهمند احوال پرسی و طبق معمول در آسمان ها سیر میکرد- شب شهرام وهمسرش آمدند و مشورت داشت بسیار از استرس واضطراب و نگرانی های او که برایش سم است رنج بردم و همسرش هم-با سهام هم تلفنی احوال پرسی کردم. پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 2 تاريخ : دوشنبه 10 ارديبهشت 1403 ساعت: 18:36

به نام خدادر شب تولد مودب؛ فرشته وعباس جداگانه تولدهایشان را تبریک گفتم وآرزوی برکات وسلامتی و موفقیت برایشان دارم- با آمین سری به ملکوتی زدیم وبعدهم در مسیر با عشق وعلاقه به مترو دو سه ایستگاه مانده به مقصد پیاده شان کردم رفت مترو و پله برقی سواری خیلی خوشحال بود وذوق زده وبعد سری به احمدی و جعفری هم زدیم ومقداری خرید کردم و جعفری هم با آمین سرگرم بود وبرایش حلوای عمانی هدیه برد؛ خیلی او هم خوشحال شد؛ مغازه خالی میرصادقی را هم دیدم که فروخته و برایش فیلمی گرفتم وفرستادم خیلی خرسند شد- امتیازات همراه اول را هم برای خانواده که قبض ها را سرموقع پرداخت میکنند گرفتم وساعتی طول کشید- خسرو از آزادشدن تلفن خودش گفت اما بازهم درپی اوهام وجلسات متعدد برای فردا بود- عمران گفت گرمسار رفته وباد وباران است ولباس مناسب هم نپوشیده وبرای سردفتری دختر کارگرشان مشورت کرد- یکی از دوستان تماس ومشورت برای گم شدن شخصی داشت- حسین تماس واز بیماری اش و سرفه هایش گفت؛ گفتم باید درمان را جدی بگیرد وکامل هم که متاسفانه توجه نمی کند واحساسی وبدون تدبیر عمل میکند- شهرام در ادامه صحبت های حضوری دیشب تماس گرفت وگفتم نگران نباش حواسم هست به بچه- صبری هم تماس واز بیکاری گلایه داشت- حسن هم نگران دادگاه فردا بود که برای بررسی تخفیف مجازات او تشکیل میشود- دو قسط طوبی وسوسی را پیشاپیش فرستادم که بعدا کلا تسویه کنم- خانم شهیری مدارک پزشکی فرستاد که برایش با دکتر مشورت کنم- سعید دوستم برای موضوعاتی درخواستی داشت که الان در توانم نبود خودم ناراحت شدم- ذبیح هم از گوشت های تازه گفت که گفتم چند روز صبر کند - ساکی از برگزیده شدن بعنوان معاون دادستان انتظامی کانون وکلا گفت؛ آرزوی موفقیت برایش دارم- شاهین زاد هم همکارش ر پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 2 تاريخ : دوشنبه 10 ارديبهشت 1403 ساعت: 18:36

به نام خداصبح ملکی عکس فرستاد که بسیار بینی و صورتش زخم شده وبعد زنگ زدم توضیح داد افتاده روی زمین و گویا سکته کرده و همین جاری شدن خون باعث نجات او از مرگ شده؛ عصر به عیادتش رفتم و خواهر وشوهر خواهرش هم بودند ومشورت هایی هم کردند برای کارهای خانوادگی شان؛ با دکتر ثابتی هم تماس وبرای اینکه برود نزد او برای عمل مشورت کردم وتوصیه؛ آرزوی بهبودی برایش دارم- قانون برای پیگیری پسرش تماس واز پسرش هم سوال کردم قرار شد برنامه تهیه و با جایی که توصیه کردم دنبال کنند شاید نتیجه بخش باشد- واعظ هم تماس واحوال پرسی کرد وتشکر کردم از لطف او- راجا تماس واز مشکل گزینشی شخصی گفت که دقیق هم نگفت ودر حدی که میدانستم راهنمایی کردم- به ایران برای پیگیری تغییر نام سیم کارت که یادش رفته بود یادآوری کردم- هویزه هم طبق معمول پیگیر کارهای خودش بود وامید به توجه دارد- سالار هم تماس وموضوع شخصی را گفت که گفتم توجه نکند- امینی را تماس گرفتم و گفت یک هفته مرخصی داده اند واحوال پرسی کردم واگر شد سری به او بزنم بعدا- عباس از پیگیری کارهایش وطبق معمول مشکلات قضایی با اشخاص گفت- خشنود پیگیر موضوع انتقال دختر دوستش بود-شرفی سوالی داشت ومشورت پاسخ دادم- تولد نگار ویک دوست دیگری را هم جداگانه تبریک گفتم خیلی خوشحال شدند- داریوش همسایه مان برایش پیامک آمده که عریضه اش به شورای هماهنگی بانکها رفته ونمیدانست چیست؟ گفتم لابد نامه ای در سفر مسئولان دولتی داده ای ویادش آمد که ارجاع شده وبرای این است- آمین سرما خورده ودکتر رفت وشکر خدا تب پایین آمده وبیشتر با من سرگرم بود فکر کنم دیشب لباس مناسب نداشته در بیرون و مترو- ناعم هم طبق معمول پیگیری های بیهوده سوال در مورد وام بانکی داشت؛ راهنمایی کردم- محسن برای سیم کارت گف پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 2 تاريخ : دوشنبه 10 ارديبهشت 1403 ساعت: 18:36

به نام خداحسین تماس وبرایش هتل رزرو کردم که با خانواده برای انجام کارهای پزشکی بیاید-مومنی که از آنجا سالهاست بازنشست شده تماس واحوال پرسی وجویای کار بود- کمش از حکم دادگاه گفت که شکایت کرده اند وامیدوار است به نتیجه برسد طلب هایش- شهرام تماس واز اینکه بیمارستان رفته و عیادت کرده بود تشکر کرد-ایمان نور الدین احوال پرسی کرد و بهتر بود از ابتلای بیماری- ایمان پسرخاله هم گفت بالاخره ایران کارتش طلایی شده وخوشحال بود گفتم برود فیزیکی هم طلایی بگیرد بهتر است- میترا از روند درمان منوچهر گفت آرزوی شفای عاجل دارم- تولد فاضل و سام را جداگانه تبریک گفتم واز برادر وهمسر امینی هم خواستم اگر تماس گرفت پیام تبریک مرا بگویند- ساکی از پیگیری نامه اش از استان برای وکالت گفت که بالاخره واصل شد وبه کارشناس ارجاع شده وامیدوارم حل شود- باشناس تماس و در مورد خرید گوشی مشورت کرد و حرف در آمد و گپ وگفت و مطالبی گفت که بسیار متعجب شدم و اصلا خبر نداشتم و او باور نمیکرد من مطلع نباشم؛ بیشتر از دروغ شنیدن و مظلوم نمایی شخصی ناراحت شدم ونه پنهان کاری وبازهم از سویی خوشحالم که دیگر نگرانی ندارم محتاج باشند و... باقی با خداست ودر مورد فعالیت های اقتصادی امین با یکی از بستگان به لحاظ اینکه تخصص کافی ندارد به او تذکر داده بودم ودیدم پیش از تذکر من که اطلاعاتم هم کامل نبوده در کارهای اجرایی او وارد شده وامیدوارم که مشکلی برایش پیش نیاید به مادرش وامید هم گفتم مجددا- عمو غلام تماس ودر مورد موضوع خانه مشورت شد که از او متشکرم- شنیدم آقای علی پور پدر که در خانه تاریخی ریاب بود وبسیار به من لطف داشت فوت کرده؛ متاثر شدم وبرای فرزندان محترمش پیام فرستادم؛ خاطرات او و مهربانی هایش برایم زنده شد و حاج خانم همسر م پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 2 تاريخ : دوشنبه 3 ارديبهشت 1403 ساعت: 15:40

به نام خدااول صبح ایمان تماس واز پسردار شدن خودش گفت واینکه پسرش ۵ ماهه است ونخواسته اند بگویند!!! گفت خواسته سورپرایز کند والبته شدم؛ مادر وخانواده وخاله ام هم! تبریک گفتم وظاهرا کسی خبر نداشته اصلا ولی بهر حال بسیار عجیب است این روایت- با عمران دیدن عبدالله رفتیم پس از چند سال دیدمش و کمی گپ زدم خوشحال شد وهمسرش هم بیمار که آرزوی شفای عاجل دارم- حاذقی در مورد پرونده شکایت مادرم مشورت کرد وبنا شد با لطفی مشورت کند- محسن غروب تماس و طبق روال برای تادیه بدهی هایش اظهار عجز کرد و حدس هم میزنم که حساب وکتاب هایش بالاخره با هم نمی خواند قرار شد در فرصت ده روزه این بخش را تادیه کند وبیشترین نگرانی هم سیم کارت است که در وثیقه اوست وامیدوارم ختم به خیر شود- به عمران برای پرداخت بخشی از اقساط خودش در اوایل ماه بعد تاکید کردم- احوال پرس خسرو شدم وجواب نمیداد احتمال دادم یا مشکلی پیش آمده یا گوشی ایراد دارد یا بیمارستان است خبری هم نداد بیشتر نگران شدم با توجه به وضعیت جسمی و روحی او- ملکوتی هم احوال پرسی کرد تشکر کردم از توجهش- خشنود از مطالبه مدارک مورد نیاز توسط دانشگاه از دوستشان گفت وامیدوارم که حل شود مشکل- روز ارتش را به ارتشی هایی که میشناختم تبریک وخدا قوت گفتم خوشحال شدند- حسین دوست جوانم هم برای سرمایه گذاری ارزی در این شرایط مشورت کرد- مولایی برای گوشی آیفون گفت که خواهر زاده اش میخواهد بفروشد ومورد نیازم نبود- حسن زنگ زد وگفت آن جوانی که هم بندی اوست وبا من صحبت کرده بود وبرای اجرای حکم اعدام به انفرادی رفته بود برگشته وحکم اجرا نشده تا رای مجدد دیوان خوشحال شدم هرچند این رفت وبرگشت ها برای اجرای حکم کمتر از اعدام برای انسان نیست وضع روحی آن- صادقی تماس وبرای کمیسیون پز پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 3 تاريخ : دوشنبه 3 ارديبهشت 1403 ساعت: 15:40

به نام خدامخمل درمان را نیمه کاره رها وهمسرم او را برد برساند وهمان جا ادامه دهد؛ آمین هم این مدت به او علاقمند شده بود وخوب شد او را دید خیلی دوست داشت ببیند اورا- کارهای بانکی محسن را رفتم پیگیری کردم وکمی بی خوابی هم بر من غالب بود - سری به مغازه ابوذر زدم خودش نبود وهمکارش برای سلمانی انجام داد-تولد فرزند حسین دوست جوانم را تبریک گفتم خیلی خوشحال شد که یادم بوده و به همسرایمان هم یادم رفته بود تبریک تولد فرزندشان را بگویم که پیام فرستادم خوشحال شد- ظهر حالم بد شد تنها بودم وبشدت استفراغ کردم وبی حال و اتفاقی برادرم تماس و به او گفتم ونخواستم مزاحم خانواده بشوم ولی بنظرم یا از کم خوابی ویا خوردن توت فرنگی بوده؛ شب هم با اینکه گلویم از رفلاکس معده می سوخت سری به یک ساندویچی زدیم جالب بود که البته قبلا رفته بودم وبعدسری به شهرام که آنجا باز ضعف شدید داشتم و مقداری خوابیدم و البته از توجهشان متشکرم- نگران عدم پاسخ خسرو بودم به اپراتور زنگ زدم و مشخص شد قطع دوطرفه است وقضایی ولابد برای همین بدهی است که دارد حداقل علت را متوجه شدم وآخر شب زنگ زد وهمین را گفت با شماره دیگری وامیدوارم حل شود ودیگر داشتم فکر میکردم بروم منزل او نکند مرده باشد؟!!!- سالار مشورت داشت که پاسخ دادم به او- امروز هم روز علوم آزمایشگاهی است به فعالان این رشته تبریک میگویم وبه کفولی هم که خوشحال شد- دکتر داودی معاون اول اسبق رییس جمهور هم امروز فوت کرد؛ روحش شاد- با آمین برای بنزین زدن که علاقه دارد پمپ بنزین رفتیم وخوشحال شد در مسیر ویک کامیون هم بود از راننده اش خواستم آمین کابین را ببیند که علاقه دارد خوشحال شد- با مادر وخواهرانم تماس واحوال پرسی کردم که میهمان خواهرم بودند-حسین آخر شب اطلاع داد آمده پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 2 تاريخ : دوشنبه 3 ارديبهشت 1403 ساعت: 15:40